سلام آقا فیلیپ
قبول دارم که موضوع این بحث امکان تثلیث است نه ضرورت آن.
شما در استدلال دیگری سعی کرده اید که ضرورت تثلیث را از طریق ضرورت معاشرت و محبت
ثابت کنید. من فیلسوف نیستم و نمی توانم قضاوت قاطعی در مورد این استدلال داشته
باشم ولی بعنوان یک فرد عامی فکر می کنم که صفات کمال که بقول شما ذاتی خدا هستند
لازم نیست درون خودش مصداق پیدا کنند بلکه در اعمالش یعنی آفرینش ظاهر می شوند.
لذا فکر می کنم که یک خدای توحیدی هم صفت کمال محبت را دارد و بخاطر همان دست به
آفرینش زده است. هیچ مشکلی هم در این طرز فکر نمی بینم.
شما نوشته اید : در خدا
بایستی معاشرت وجود داشته باشد.
به نظرم این جمله
گمراه کننده ای است. بهتر است بگوییم در اعمال خدا باید رحمت و محبت او آشکار شود.
حتی اگر این استدلال شما را بپذیریم باز تثلیث را ثابت نمی کند بلکه خدای چند شخصی
را ثابت می کند یعنی در این خدای شما ممکن است 3، 4، 10، 15، 20 یا بیشتر شخص وجود
داشته باشد در حال معاشرت با یکدیگر.
تعریف من از شخص (کسی
که درک مستقل دارد) شاید عامیانه باشد ولی درست است. مثل تعریف شما از شخص نسبی
عجیب و مبهم نیست. شما ادعا می کنید که 3 شخص نسبی یک فرد هستند ولی تناقض با
روایات کتاب مقدس را حل نکردید. کتاب مقدس نشان می دهد که اراده پسر و پدر متفاوت
است. من و تو 2 نفرند و این بدیهی است. در مثال فیلیپ شما فرض می کنید که من وتو
یک نفر شده اند ولی اینطور نیست. ممکن است چند جسم فیلیپ وجود داشته باشد یا جسم
فیلیپ چند تکه شود ولی به عقیده بنده فیلیپ همیشه خود را یک نفر حس می کند. من و
تویی در کار نیست. مثال شما خیلی جای بحث
دارد.
ادعا می کنید که تجسم
خدا باعث مبهم شدن صفات الهی شده است. آیا فردیت خدا هم مبهم شده ؟
فکر نمی کنم این قابل
قبول باشد. تایید کردید که در فیلیپ می توان میلیون ها شخص نسبی پیدا کرد. آیا
درست است که ما برای این فیلیپ ها شناسنامه، آدرس، حساب بانکی و ... جدا در نظر
بگیریم ؟
مشخص است که این
باصطلاح اشخاص نسبی را نمی شود جدی گرفت چون همه فقط یک نفر هستند. چرا فکر می
کنید که اشخاص نسبی خدا باید جداگانه شناخته و پرستیده شوند ؟ یعنی چرا آنها را
اینقدر جدی گرفته اید اگر می دانید که آنها فقط یک نفرند؟
در جواب سوال 6
نوشتید : خیر. منظورتان این است که برای نجات نیازی به شناختن 3 اقنوم نداریم ؟
با تشکر از وقتی که
صرف می کنید.
20.1.90
------------------------------------------
با تشکر از توجه شما یک نکته دیگر را هم می خواهم عرض کنم.
استدلال شما یک اشکال اساسی دارد. شما نوشته اید : در خدا بایستی معاشرت وجود داشته باشد.
این همان نتیجه ی استدلال است که با عبارت دیگری بیان شده. یعنی شما از نتیجه
ی استدلال بعنوان یکی از مقدمات استدلال استفاده کرده اید. اگر ما می دانستیم که
لازم است در ذات خدا روابط و اشخاص نسبی به هم محبت کنند، دیگر بحثی با هم
نداشتیم. این چیزی است که قرار است شما الآن به ما ثابت کنید. یادآوری می کنم که
در بحث قبلی شما می خواستید امکان تثلیث را ثابت کنید و در این بحث باید ضرورت
تثلیث و وجود اشخاص نسبی در خدا را به ما ثابت نمایید. این جمله ای که در استدلال
خود بکار برده اید ، همان نتیجه ای است که می خواهید به آن برسید. پس استدلال شما
اشکال منطقی دارد.
22.1.90
--------------------------
دوست گرامی من،
برای درک استدلال مطرح شده
هیچ نیازی به فیلسوف بودن من و شما نیست
صفات کمال خدا، صفاتی هستند که بدون آنها خدا کامل
نخواهد بود. لذا بایستی ازلی
و نیز ذاتی خدا بوده یا به قول شما "درون خودش
مصداق پیدا کنند
به این خاطر است که روابط
(موقتی) خدا با آفرینش نمی توانند اساسی برای صفات
(ازلی) کمال الهی باشد. مشکل دیگر نیز
این بود که اگر رابطه ی خدا با
آفرینش باعث ایجاد یکی از صفات کمال خدا شده اند، آنگاه خدا
برای کامل
بودنش به آفرینش نیازمند خواهد بود (که هم در الهیات
اسلامی و نیز مسیحی
شدیدانه محکوم شده است.)
براستی کجای این بیانات پایه
ی الهیاتی و عقلانی، ناواضح می باشد؟
آیا این استدلال، تثلیث بخصوص مسیحی را ثابت می کند؟ خیر. با
این وجود نشان می
دهد که خدای راستین بایستی "چند شخصیته"
بوده و لذا به الهیات مسیحی نزدیک
تر باشد (این استدلال دال بر بطلان الهیات اسلامی و
نظیر آن نیز میباشد)
در خصوص مثال "اپرای
فیلیپ" نوشته بودید
در مثال فیلیپ شما فرض می کنید که من وتو یک نفر شده اند ولی
اینطور نیست
. ممکن است
چند جسم فیلیپ وجود داشته باشد یا جسم فیلیپ چند تکه شود ولی به
عقیده بنده فیلیپ همیشه خود را یک نفر حس می کند.
این مثال در خصوص منیت و
فردیت فیلیپ است و
اصلا ربطی به جسمش ندارد.
مثال صرفا نشان می دهد که یک فرد با سفر در زمان میتواند حالات
وجودی (تشخص
ها/منیت های نسبی) از خود بوجود آورد که با هم وارد
رابطه ی من-تو (معاشرت)
می شوند. عرضتان:
"من و تویی در کار نیست " دیدیم که هست. شمای
ارجمند میتوانید این جمله را هرچند بار که مایل بودید
تکرار کنید. با این
حال مد نظر داشته باشید که تکرار یک مدعای بی دلیل به
ارزش آن نمی افزاید.
برای اینکه قضیه را برای
خودتان روشتر کنید، سعی کنید به این دو سوال جواب دهید:
آیا آن سه خواننده همان فیلیپ
نبودند؟
آیا آن سه خواننده ی نمی
توانستند وارد معاشرت (=رابطه ی من-تو) شوند؟
همچنین
توجه داشته باشید که مثال "اپرای فیلیپ" و سفر در زمان یک مثال ذهنی
و نا-کاربردی میباشد (منطقا ممکن است ولی
عملا ممکن نیست) که تنها برای
روشن کردن یک مفهوم (=حالات وجودی یک فرد)
استفاده شده است. پس حرف زدن در
مورد
شناسنامه و اینها اصولا بی ربط به بحث است.
عرض جنابعالی: "یعنی چرا
آنها را اینقدر جدی گرفته اید اگر می دانید که آنها فقط یک نفرند؟"
شما به بنده بفرمایید که چرا در اسلام وجود و ذات خدا اینقدر
جدی گرفته شده اند
اگر میدانید که هر دوی آنها یک چیز هستند (بر
اساس آموزه ی بساطت)؟
سوال از اساس بی جهت است،
موافق نیستید؟
ما ذات و وجود و اقانیم و
صفات خدا را جدی می گیریم چرا که جنبه هایی از آفریننده یمان بوده و در زندگیمان
تاثیر می گذارند.
درخصوص سوال 6، حقیر نوشته بودم که برای نجات لزومی نیست تا از
این مدل
پیچیده ی متافیزیکی آگاه باشیم، نه اینکه
نیازی به باور به اقانیم و تثلیث
نداشته باشیم. (مدل لاتین تنها یکی از
تفاسیر تثلیث است).
و اما مبحث اراده:
در نظردانی مقاله ای دیگر
نوشته بودیم که اراده ی مسیح و پدر میتواند به دلیل زیر متمایز بنظر برسد:
اینکه اراده ی مسیح، (همچون
علمش) توسط ذات انسانی به شکلی متفاوت/انسانوار مبدل شده.
با این حال در این بین میتوان
سوال جالب دیگری نیز پرسید
آیا با قرار دادن ذات الهی در
سه حالت وجودی، می توان باعث ایجاد سه اراده ی متمایز (برای هر حالت وجودی) شد؟
پاسخ به این سوال مسلما واکاوری عمیقی در وجود-شناسی
(ontology)
می طلبد و حقیر
تصور نمی کنم که اینجا جای مناسبی برای این
بررسی باشد.
به طور خلاصه
اگر فرض کرد که با قرار دادن ذات الهی در
سه حالت وجودی، هر آنچه که در وی
فعال بوده نیز در هر سه حالت تقسیم شده،
آنگاه میتوان نتیجه گرفته که اراده
ی الهی (حداقل جنبه ی فعال
Active
اراده و نه جنبه ی ذاتیش
substantive)
در هر سه حالت وجودی نیز تقسیم شده است. در این صورت خدا دارای
سه کانون
برای اراده ی فعالش خواهد بود و مشکل شما
نیز در این صورت حل خواهد شد. (با
این حال بنظر شخصی من تفسیر پیشین ساده تر
و به همین اندازه قابل قبول است.)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
نظریه
ای، که تلاش بر شرح و اثبات آن خواهیم داشت به خوبی میتواند این مشکل را
رفع کند. در این نظریه، که بر گرفته ای
ازروان شناسی معاصر و جستار
دوآلیسم فلسفه ی ذهن
(Dualism-philosophy of mind)
باشد، نخست خواهیم دید که جسم میتواند باعث متفاوت و محدود
نشان دادن برخی
خصوصیات ذهن باشد. سپس مشاهده خواهیم کرد
که این خصوصیات قادر به حضور در
ضمیر ناخودآگاه شخص می باشند. بر این
اساس، میتوان بیان داشت که طبیعت
انسانی مسیح (جسم وی) نیز محتملا، بسیاری
از صفات الهی وی همچون دانش مطلق
را به طور کامل متجلی نکرده و آنها را در
اعماق ناخودآگاهش فروبرده است
فرض بگیرید که من اتوموبیلی میرانم که در صندلیش توسط
کمربند ایمنی گیر کرده ام.
من داخل اتوموبیل هستم و قوه ی حرکت من
بستگی به حرکت اتوموبیل دارد
. اگر موتور
ماشین خراب شود من نمیتوانم حرکت کنم؛ اگر چرخ ها طوری باشند که
فقط به سمت راست بچرخند، انگاه من نمیتوانم
به سمت چپ بچرخم. اما خود من،
خارج از ماشین، قادر خواهم بود تا تمامی
این کار ها را انجام دهم
درواقع این محدودیت هایم در داخل ماشین، به هیچ وجه نشان
نمیدهند که خود
من هم در خارج از ماشین چنین محدویدیت هایی دارم
به همین سان نیز، محدودیت های حاصله از اُرگان
جسمانی مغز، نمیتوانند نشان
دهند که ذهن نیز لزوما این محدودیت ها را داراست. برای نمونه،
ضربه ی
مغزی، میتواند باعث فراموشی ظاهری برخی از خاطرات شود؛ اما با
هیپنوتیزم
شخص آسیب دیده، میتوان مشاهده نمود که آن خاطرات در ذهن شخص
موجود بوده و
از این طریق قابل بازیافت اند.
حال چنانچه خدای پسر ذهن عیسی مسیح دانسته
شود، می توان اظهار داشت که
دانش مطلق او، از طریق اُرگان
جسمانی مغز متجلی نشده است. پس در اینجا، ما با دو آگاهی
مطلق و محدود
روبرو نخواهیم بود، بلکه یک آگاهی که در فرایند تجسم به طور
محدود آشکار
گشته بود. در دیگر سخن، آگاهی محدود مسیح، نه از تشخصی انسانی
و متفاوت از
خدای پسر، بلکه بعدِ محدودِ خودِِ آگاهی
مطلق خدای پسرمیباشد
http://taslis.blogfa.com/post-50.aspx
-------------------------------------------------
سلام آقا فیلیپ
این توجیه فعلا در مورد علم مسیح برای بنده قابل قبول است ،
اما در مورد عبادت کردن او و اراده جداگانه از پدر که نشان می دهد پدر و پسر 2 فرد
یا 2 شخص واقعی (ذاتی) هستند، این توجیه تاثیری ندارد. البته خود تجسم خدا برای من
قابل قبول نیست که بحث دیگری است. در اینجا یک سوال دیگر هم بوجود می آید : روح
القدس که جسم نشده ، چرا علم او کمتر از پدر است ؟
18.1.90
-------------------------------------
پاسخ
فیلیپ به این نظر:
درود بر شما!
دعاهای مسیح به پدر، میتوانند
نشانگر معاشرت و رابطه ی شخصی اقانیم با هم
باشند. برای نمونه در انجیل
یوحنا 17: 5 مسیح چنین دعا می کند:
"پس اکنون ای پدر، تو
نیز مرا در حضور خویش جلال ده، به همان جلالی که پیش از آغاز جهان نزد تو
داشتم. و چنانچه پیشتر توضیح داده بودن وجود
چنین معاشرتی دال بر تفاوت فردیت اقانیم نیست (به مثال "اپرای فیلیپ"
ر.ک.)
دعاهای انسان-وار مسیح نیز
مستثنائی از این اصل نمی باشند.
درخصوص اراده ی مسیح نیز
میتوان تفسیر محتمل زیر را اقامه کرد:
اینکه اراده ی مسیح، (همچون
علمش) توسط ذات انسانی به شکلی متفاوت/انسانوار مبدل شده.
عرض کرده بودید: " در
اینجا یک سوال دیگر هم بوجود می آید : روح القدس که جسم نشده ، چرا علم او کمتر از
پدر است ؟"
کتاب مقدس، روح القدس را به عنوان
"روح پدر" و خدای پسر را به عنوان "حکمت/کلام
پدر" معرفی می کند. بر این اساس
بدیهیست که اگر پدر بر
X
واقف باشد، "روح" و "حمکت" وی نیز برای
همان
X
واقف هستند. درواقع برای یهودیان/مسیحیان قرن
نخست این قضیه چنان واضح بوده که اصولا
نیازی به گفتنش نبود (اگر پدر از
روز رجعت باخبر باشد مسلم است که روح پدر و
حکمت پدر نیز از این روز آگاه
میباشند.)
------------------------
با سلام مجدد.
فرمودید : چنین معاشرتی دال بر تفاوت فردیت
اقانیم نیست.
بنده نمی توانم با
شما موافقت کنم. وقتی در انجیل می خوانیم :
سپس قدری پیش رفته بهرویْ
بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن
است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادۀ تو. (متا 26:39)
مکالمه پدر و پسر و داشتن اراده های متفاوت نشانه 2 فرد
متفاوت است. مخصوصا وقتی که به روایت انجیل، پدر به درخواست پسر جواب منفی می دهد
وجود 2 اراده و 2 فرد بیشتر مشخص می شود. مثال اپرای فیلیپ هم که کاملا ذهنی و
تصور شخصی شماست. بنده آن را طور دیگری تصور می کنم.
در مورد علم پدرو روح القدس هم با شما موافق نیستم چون خود
مسیح اعلام کرده که هیچکس علم پدر راندارد.
انجیل مرقس باب 13، شماره 32 : ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچكس اطلاع ندارد، نه
فرشتگان و نه پسر، پس بر حذر باشید.
از شما تعجب می کنم که این را نمی دانستید. بنده از این
جمله یک نتیجه دیگر هم می گیرم و آن این است که روح القدس جزء فرشتگان است چون
جداگانه ذکر نشده.
نکته آخر اینکه میل دارم بحث های خودمان را در وبلاگم
بگذارم. اگر راضی نیستید بفرمایید تا اسم و آدرس شما را حذف کنم. در ضمن سکوت شما
به معنی رضایت خواهد بود. متشکرم و خدا نگهدار.
22.1.90
--------------------------
حقیر
در این پست شما چیزی جز تکرار ادعاهای پیشینتان نمی بینم (حتی تکرار همان آیات!)
در خصوص تمایز اراده گفتیم که
ذات انسانی مسیح میتواند علتش باشد. برای نمونه
در آیه ی ذکر شده یتان مسیح بخاطر انسان
بودنش ضعیف بوده و لذا گرايش
انسانیش بر آن بوده تا تصلیب نشود.
تفسیر دیگر نیز از اراده ی
اقانیم در نظردانی مناظره فرستاده شده بود.
در خصوص علم نیز سخن مستدلی
نیفزوده اید و صرفا تکرار داو پیشینتان را کرده اید:
" در مورد علم پدرو روح القدس هم با شما موافق نیستم چون خود
مسیح اعلام کرده که هیچکس علم پدر راندارد."
گفتیم که حکمت و روح پدر
"فردی بغیر از پدر" نیستند. حکمت و روح
پدر، چنانکه از
خود اسمشان مشخص است، در ذات پدر بوده و
وحدتشان با پدر چنان است که یکی
بودن علمشان با وی بایستی برای خواننده
بدیهی باشد.
کپی محتوای این وبلاگ نیز تا
زمانی که پروانه ی کریتیو کامنز نقض نشود، بلامانع خواهد بود. (به انتهای صفحه ی
وبلاگ رجوع کنید)
با سپاس