ام المؤمنین «صَفیَّه»
ام المؤمنین «صَفیَّه» دختر «حُيَيّ بن أخطب
صفیه یکی از همسران محمد، پیامبر اسلام بود. صفیه دختر حیی بن اخطب از یهودیان مدینه و رئیس قبیله بنینضیر بود. نسبش را از اسباط لاوی بن یعقوب و از نسل نضیر بن نحام بن ینحوم به هارون بن عمران، برادر موسی رساندهاند. صفیه در کودکی بسیار مورد توجه پدر و عمویش ابویاسر بن اخطب که او نیز از سران یهود بنی نضیر و از اشراف مدینه بهشمار میآمد قرار داشت. با ظهور اسلام و هجرت پیامبر اسلام محمد به مدینه، پدر و عموی صفیه در زمره بزرگترین دشمنان محمد درآمدند.
https://fa.wikipedia.org/wiki/
در تاریخ از او به عنوان زنی جمیله، فاضله، عاقله، و حلیمه یاد شده است. گفته شده هنگام ترک خیبر، وقتی شتر پیامبر(ص) را آوردند، پیامبر(ص) ران خود را رکاب قرار داد تا صفیه پای بر آن نهد و سوار شتر شود، صفیه از روی ادب زانوی خود را بر ران حضرت نهاد و سوار شد.صفیه، در بیماری وفات رسول خدا به او گفت: " ای رسول خدا به خدا سوگند دوست میدارم بیماری تو بر جان من وارد شود و تو سالم شوی."
گزارشهایی از آزار برخی از همسران پیامبر نسبت به او در منابع آمده است. از جمله روزی پیامبر از علت گریه او پرسید: وی در پاسخ گفت دو تن از همسرانت با زبان خویش مرا آزردهاند، آنان میگویند ما از صفیه برتریم چون دختران عموهای رسول خدا و همسران او هستیم. پیامبر به او فرمود: چرا نگفتی پدرم هارون، عمویم موسی و شوهرم محمد است؟
مورخین و سیره نویسان صفیه بنت اخطب را تنها همسر غیر عرب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برشمردند.
شبه ای در فضای مجازی مطرح شده بدین صورت که: آیا درست است که در کتب تاریخ آمده پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) پس از شکست دادن یهودیان خیبر و کشتن تعداد زیادی از آنان همان شب با دختر رئیس یهودیان قلعه خیبر که ساعاتی پیش پدر و برادران و تمام اقوام و نزدیکانش را کشته بود آمیزش میکند! آیا به راستی آمیزش با فردی بی پناه که تمام کسان خود را در جنگ از دست داده آن هم از سوی مردی که خود را فرستاده خدا می داند صحیح و انسانی بوده است؟
پاسخ: این مطلب تحریف تاریخ است آنچه که در منابع معتبر تاریخی آمده این است که آن زن «صَفیَّه» دختر «حُيَيّ بن اخطب» است. صفیه پیش از اسلام آوردن، دو بار ازدواج کرده بود، ایشان از تیره یهودیان بنی نضیر بود که از حیث نسب از فرزندان «لاوی بن یعقوب» و از نسل «نضیر بن نحام بن ینحوم» و از فرزندان هارون بن عمران برادر حضرت موسی به شمار میآمدند. صفیه، در کودکی بسیار مورد توجه پدر و عمویش ابویاسر بن اخطب که از سران یهود بنینضیر و از اشراف طائف بودند، قرار داشت. با هجرت رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) به مدینه، پدر و عمویش در زمره دشمنان حضرت درآمدند. صفیه در مدینه متولد شد؛ او نخست با سلّام بن مشکم قریظی ازدواج کرد؛ ولی پس از مدتی از او جدا شد، و پس از او به همسری کنانة بن ربیع در آمد.
پس از صلح حدیبیه، در سال هفتم هجرت رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) با یهودیان خیبر وارد جنگ شد و این منطقه را فتح کردند. در این جنگ کنانة بن ربیع شوهر صفیه کشته شد و غنائم بسیاری نصیب مسلمانان گردید. در جریان فتح قلعه قموص که یکی از قلاع هفتگانه خیبر و دژ فرزندان ابیالحقیق بود، زنانی از جمله صفیه، به اسارت گرفته شدند.
پیامبر صفیه را به دین اسلام دعوت کرد، او پذیرفت. سپس او را آزاد کرده و به همسری برگزید. ابن حجر بر اساس روایتی وی را در هنگام ازدواج با پیامبر هفده ساله میداند. ازدواج او در میان راه خیبر به مدینه اتفاق افتاد. چون در بین اسیران خیبر، صفیه نیز حضور داشت، که در تقسیم غنائم به حضرت رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) رسید، و ایشان با اینکه بر طبق رسمی که خود کفار و دشمنان پایه گذار آن بودند، میتوانست او را به کنیزی گرفته و حقوق همسرداری را نسبت به وی رعایت نکند، ولی با این وجود، به صفیه اینگونه، پیشنهاد میدهد: «اگر بخواهی به دین خودت باشی، تو را مجبور به ترک آن نمیکنم، ولی اگر خدا و رسول او را برگزینی، تو را به همسری بر میگزینم» صفیه گفت: حتماً خدا و پیامبر او را بر میگزینم.
در تاریخ نکاتی بیان گردیده است که به خوبی نشان میدهد که چرا صفیه با وجود آنکه همسرش در جنگ با مسلمانان کشته شده است، ولی حاضر میشود که به ازدواج رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله)در بیاید. از نکات مهمی که وجود دارد این است که صفیه میدانست که محمد امین(صلیاللهعلیهوآله) پیامبر خداست، زیرا خود او نقل میکند که در ميان بچههاى پدرم و عمويم، هيچكس به محبوبيت من نبود، به طورى كه آن دو با هر يك از بچهها كه بودند، چون من پيش آنها میرفتم او را رها مىكردند و منرا در بر مىگرفتند، و چون رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به مدينه آمد و در قبا ميان قبيله «بنى عمرو بن عوف» سكونت کرد، صبح بسيار زودى پدر و عمويم در حالى كه هوا هنوز روشن نشده بود، براى ديدار پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیرون رفتند و نزديك غروب برگشتند، در حالى كه هر دو خسته و كوبيده به نظر میرسيدند و بسيار آهسته حركت مىكردند، من مانند هميشه با شتاب به طرف آنها دويدم، ولى هيچكدام اعتنائى نكردند و همينقدر شنيدم كه عمويم ابو ياسر به پدرم مىگفت. آيا اين پيامبر همان پیامبر وعده داده شده نيست؟ پدرم گفت: چرا. عمويم گفت: همه صفات و مشخصات او را شناختى؟ پدرم گفت: آرى، عمويم گفت: نسبت به او چه احساسى دارى؟ پدرم گفت: دشمنى و به خدا قسم تا زنده باشم دشمن او هستم.
دلائل النبوة، ابو بكر احمد بن حسين بيهقى (م 458)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى، دو جلد، 1361ش،ج2،ص:182
حادثه دیگری نیز در تاریخ نقل شده است که به علت تمایل صفیه به ازدواج با رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) اشاره دارد، این که وی میگوید: شبى در خواب ديدم كه ماه از آسمان در دامانم فرود آمده، و چون صبح شد آن خواب را براى شوهرم «كنانه» نقل كردم، كنانه خشمگين شد و سيلى محكمى به صورتم زد كه چشمم در اثر آن سيلى كبود شد و سپس با حالت خشم به من گفت: اين خواب دليل بر آن است كه تو آرزوى همسرى پادشاه حجاز «محمّد» را در سر دارى! و هنگامى كه صفیه را به نزد رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) آوردند هنوز اثر كبودى در چشمش ديده مىشد و چون آن حضرت سبب را از وی پرسيد جريان را براى رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نقل كرد.
با توجه به مطالبی که بیان شد، به گوشهای از علل ازدواج رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) با صفیه میپردازیم، یکی از دلایل ازدواج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با صفیه این بود که به این وسیله پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با یهودیان آن منطقه، پیوند قبلیهای برقرار کند تا از خصومت ایشان نسبت به اسلام بکاهد، و از سوی دیگر، این ازدواج در حقیقت احترام به صفیه بود، که از بزرگان قوم خویش محسوب میشد، زیرا که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میتوانست زنان اسیر را به عنوان کنیز نزد خود نگه دارد و هم از روابط زناشویی بهره ببرد و هم دشواریهای یک همسر را بر خود تحمیل نکند؛ اما این کار را نکرد و صفیه را به عنوان همسر برگزید.
صفیه در این دوران به گونهای مورد تربیت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت که در مورد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میگوید: «شخصی را به حسن خلق رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) ندیدم» و در آخرین لحظات عمر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خطاب به ایشان میفرماید: «به خدا سوگند دوست دارم بیماری شما به جان من منتقل شود» و این جلوه ای از رحمه للعالمین بودن رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود که سبب گردید، زنی که پدر و همسرش جزء دشمنان اصلی اسلام بودند، به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) اینگونه عشق بورزد.
و یا در نقل دیگر آمده است که، ابو ياسربناخطب برادر حيىبناخطب كه پدر صفيه همسر رسول خداست پيش حضرت آمد و پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) با او نشستند و مذاكره كردند. اين گفتگو پيش از تغيير قبله از مسجد اقصى به مسجد الحرام بود، ابو ياسر نزد قوم خود برگشت و گفت اى قوم از من اطاعت كنيد خداوند متعال همان كسى را كه منتظرش بوديد براى شما فرستاده است، از او پيروى كنيد و با او مخالفت نکنید، برادر ابو ياسر كه نامش حيىّ بود نيز به حضور پيامبر آمد حيىّ در اين هنگام رئيس يهوديان بود و اين دو برادر از يهوديان بنى نضير هستند، حيى پس از مذاكره با پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) نزد قوم خود برگشت و فرمانرواى ايشان بود گفت من از پيش مردى بر ميگردم كه براى هميشه با او دشمنى خواهم ورزيد، ابو ياسر به او گفت اى برادر در اين مسأله از من اطاعت كن و در هر موضوع ديگر كه میخواهى مخالفت نما و يقين داشته باش كه از هلاكت رهائى مىيابى، گفت نه به خدا قسم كه اطاعت نمىكنم و شيطان بر او چيره شد و قوم يهود هم از او پيروى نمودند. دلائل النبوة، همان، ج2،ص:182
https://btid.org/fa/news/130595
پس از فتح قلعه و اسارت صفيّه، بلال مأمور شد كه صفيّه و يك دختر يهودي ديگر را به اردوي مسلمانان ببرد. بلال، آنها را از كنار كشتگان يهود گذراند. آن دختري كه همراه صفيه بود، فرياد كنان، به صورت خود مي زد و خاك بر سر مي ريخت. پيامبر فرمود: اين شيطانك را دور كنيد و فرمود، تا صفيّه را پشت سر او جاي دادند ورداي خود را به او پوشاند، و بلال را توبيخ كرد كه آيا رحم و شفقت از وجود تو كنده شده بود كه اينها را بر كشته هايشان عبور دادي؟
پس از پيروزي و فتح خيبر، پيامبر بر صفيّه، وارد شد و به او فرمود: پدرت تا زنده بود، يكي از دشمن ترين افراد نسبت به من بود، تا اين كه خدا او را كشت، صفيّه، عرض كرد: اي رسول خدا صلی الله علیه و آله ، خداوند در كتابش مي فرمايد: هيچ كس گناه ديگري را بدوش نميكشد. كنايه از اين كه گناه پدرم ربطي به من ندارد. پس از آن، پيامبر فرمود: تو در انتخاب آزاد هستي. اگر اسلام را اختيار كني، پيش من خواهي بود و اگر بر دين يهود، باقي ماندي، شايد تو را آزاد كنم تا به قومت ملحق شوي.» صفيّه گفت: «اي رسول خدا! دل من به اسلام گرويده و آن هنگام كه به طرف اقامتگاه شما ميآمدم، قبل از اين كه مرا به اسلام دعوت كني ـ شما را تصديق كردهام. من چه حاجت به يهوديت دارم؟ در حالي كه در بين آنها نه پدري دارم و نه برادري. مرا در انتخاب كفر و اسلام آزاد گذاشتي، پس آگاه باش كه خدا و رسولش نزد من از آزادي و برگشت، محبوبترند. با اسلام آوردن صفيّه و پناه آوردن او به پيامبر و بريدن از خويشاوندان يهودياش، حضرت او را به عقد خود درآورد و به همسري پذيرفت.
بخشي از مسلمانان كه نسبت به سلامتي رسول خدا صلی الله علیه و آله توجه خاصي داشتند، از صفيه بر آن حضرت ترسيدند، از اين رو ابو ايوب انصاري، شب هنگام نزديك چادر پيامبر نگهباني مي داد، تا در موقع بروز خطر، از جان رسول خدا صلی الله علیه و آله حفاظت كند. همين كه صبح شد، پيامبر صلی الله علیه و آله از خواب برخاست، تكبير گفت و مشاهده كرد كه ابوايوب با شمشير، جلوي در خيمه ايستاده است. علت را پرسيد؟ ابوايوب گفت : اي رسول خدا! چون صفيه زني تازه مسلمان بود و پدر، برادر و همسرش در جنگ به وسيله سپاه اسلام، كشته شده بودند، از او نسبت به شما ايمن نبودم. پيامبر تبسم نمود و او را دعا كرد.
اَنس گويد: صفيه، زني عاقل و فاضل بود، در هنگام ازدواج با پيامبر كمتر از هفده سال داشت. روزي پيامبر بر او وارد شد و او را گريان ديد. علت را پرسيد؟ عرض كرد : عايشه و حفصه مرا رنج ميدهند؛ ميگويند: ما از صفيه بهتريم، ما دخترعموهاي رسول خداييم. پيامبر فرمود: به آنها بگو: شما چگونه از من بهتريد، در حالي كه پدر من هارون، نبي الله و عمويم موسي، كليم الله و همسرم محمد، رسول الله است؟ كدام يك مورد انكار است؟ صفيه، اين كلام را به آنها گفت. آنها گفتند: اين تعليم پيامبر است. سپس آيه نازل شد: اي كساني كه ايمان آوردهايد، قومي از شما قوم ديگر را مسخره نكند كه چه بسا آنها بهتر از مسخرهكنندگان باشند و زناني، زنان ديگر را مسخره نكنند كه چه بسا زنان مسخره شده از مسخرهكنندگان بهتر باشند؛ و از يكديگر عيبجويي نكنيد؛ و به القاب زشت، يكديگر را نخوانيد.
زيد بن اسلم گويد: در زمان كسالت پيامبر صلی الله علیه و آله كه منجر به وفات آن حضرت گرديد، زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع بودند كه صفيه گفت : به خدا قسم اي پيامبر خدا! همانا دوست داشتم كه درد شما براي من بود. زنان پيامبر او را به مسخره گرفتند. پيامبر كه طعنه و مسخره آنها را مشاهده كرد، فرمود : برويد دهانهايتان را بشوييد و مضمضه كنيد. گفتند: از چه چيز دهانمان را بشوييم؟ فرمود: از طعنهاي كه به رفيق خود ـ صفيه زديد، و بدانيد كه او راست گفت. (حيدري، 1383)
http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show.text/id/2642/indexId/251500
در برخی گزارشات تاریخی آمده است که فردی به نام «دحیه کلبی» از پیامبر (ص) تقاضا کرد تا کنیزی از میان اسرا به وی اعطا کند. وی نیز صفیه را برگزید. یکی از مسلمانان به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله (ص) «صفیه» سیده دو قبیله «بنی نضیر» و «بنی قریظه» است. بنابراین شایسته است که شما آن را برای خود برگزینید.
در مورد اینکه ادعا میشود که پیامبر در همان شبی که پدر و شوهر صفیه کشته شدند (پدر صفیه در جنگی که عامل اصلیش دسیسه های خود یهودیان و در رأسشان پدر صفیه بود، کشته شد و شوهرش بخاطر قتل یکی از مسلمانان بعد از اتمام جنگ، به قصاص محکوم شده و اعدام شد)، با صفیه عروسی و زفاف فرمود، میگوییم که طبق اسناد تاریخی پيامبر بعد از کشته شدن شوهر صفيه در جنگ خيبر و مسلمان شدن صفيه و تمام شدن عدّه وي با او ازدواج کرد، اين موضوع در منابعي چون صحيح مسلم، ج 4، ص 147؛ سنن ابي داود، ج 2، ص 31؛ إمتاع الاسماع، مقريزي، ج 10 ص 218؛ جوامع السيره، ص 212، به نقل از تاريخ پيامبر اسلام، دکتر آيتي، ص 505 آمده است، خب بدون شک وقتی صفیه عده را نگهداشته است، مدتها بعد از مرگ شوهر و پدر با پیامبر عروسی و زفاف داشته است.
علّت مهاجرت يهود به مدينه
تاريخ نگاران نوشته اند كه يهوديان، در اصل، اهل حجاز نبوده اند. آنان در كتب مذهبي خود خوانده بودند كه پيامبري از سرزمين يثرب ظهور خواهد كرد؛ از اين رو، به اين سرزمين كوچ كردند و در انتظار اين ظهور بزرگ ماندند تا جزو نخستين كساني باشند كه به او ايمان مي آورند. مرحوم علامة طباطبايي، در الميزان، به نقل از تفسير عياشي، ذيل آية مباركة (وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَي الْكافِرينَ) دربارة چگونگي ورود و سکونت يهود در مدينه، روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: يهوديها در كتابهاي خود خوانده بودندکه هجرتگاه محمّد، پيامبرخدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در ميان «عير» و «اُحُد» خواهد بود؛ ازاين رو، براي يافتن آن مکان، از سرزمين خود بيرون آمده، به كوهي رسيدند كه آن را «حداد» مي ناميدند. گفتند «حداد» و «اُحد» يكي است و در همانجا متفرق شدند؛ بعضي در «تيما» منزل كردند و بعضي در «فدك» و گروهي در "خيبر".
پیامبر(ص) تا صفیه پاک شد همچنان در خیبر ماند و بدون این که با او زفاف کند از خیبر بیرون آمد.( طبقات الکبری،ترجمه،ج 8،ص 124.)
کسانی که شبهه ی فوق را مطرح می کنند، می خواهند چهره ی خشن و بی احساسی از پیامبر(ص) نمایش دهند. فکر می کنم بر مبنای روایات، مشخص می شود که برخورد پیامبر با صفیه نه تنها خشن و بی رحمانه نبوده، بلکه خیلی هم ملایم و بااحترام متقابل بوده است.