من این مقاله را چند سال پیش دریک سایت روسی کلیمی خواندم و خوشم آمد. اخیرا تصمیم گرفتم آن را برای شما ترجمه کنم. امیدوارم آشنایی با دیدگاه کلیمیان برای شما جالب باشد.

Aryeh Moshe Eliyahu Kaplan

ربـّی آریه کاپلان (زاده ۲۳ اکتبر ۱۹۳۴ درگذشته ۲۸ ژانویهٔ ۱۹۸۳) نویسنده و مترجم، کابالیست معروف و مبلغ یهودیت، در عمر کوتاه خود کتاب های زیادی برای علاقه مندان به یهودیت نوشت. او یک فیزیک‌دان اهل اسرائیل-ایالات متحده آمریکا بود.

ПОЧЕМУ МЫ НЕ ХРИСТИАНЕ

چرا مسیحی نیستیم ؟

نویسنده : آریه کاپلان

الآن دیگر حدود 2000 سال است که مبلغان مسیحی تلاش می کنند عبرانیان را به دین خود جذب کنند و به همین مدت عبرانیان در مقابل این تلاش ها مقاومت می کنند. کسانی که مقاومتشان سرسختانه تر بود، کسانی بودند که با شوری بی نظیر نسبت به خدا غیرت داشتند. انگیزه آنها چه بود؟ چرا ما هرگز تسلیم مبلغان نشدیم؟

در این ایام، بعضی اوقات در مورد جنبشی به نام "عبرانیان طرفدار عیسی" می شنویم. به نظر می رسد که بخش کوچکی از قوم عبری، تعلیمات مسیحیت را خیلی جذاب می یابند. اما اکثریت قریب به اتفاق عبرانیان، اساسا این تعلیمات را رد می کنند. تقریباً دو هزار سال است که مسیحیان برای غلبه کردن بر قوم عبری تلاش می کنند و دقیقاً همان زمان عبرانیان در برابر هر گونه تلاشی از این دست مقاومت می کنند. اما چرا؟ چرا ما عیسی را قبول نداریم؟ به طور خلاصه: چرا ما مسیحی نیستیم؟ برای فهمیدن این مساله، ما باید به سرچشمه های ایمان مسیحی مراجعه کنیم. پایه گذار مسیحیت، عبرانی بود. عیسی از شیوه زندگی عبرانی پیروی می کرد و در دورانی زندگی کرد که بزرگترین سنت های تلمود ما، به آن دوره تعلق دارد. هیلل بزرگ فقط یک نسل زودتر از او زندگی می کرد و ربی آکیوا یک نسل بعد. با این حال، منابع خود ما تقریباً هیچ اطلاعاتی در مورد زندگی عیسی ندارند. همه آنچه در مورد او می دانیم محدود به اناجیل عهد جدید است، کتابی که در آغوش کلیسای اولیه مسیحیت، برای نیازهای خودش نوشته شده است. اما این کتاب عمدتا به منظور پیش بردن مرزهای آموزه مسیحی نوشته شده است. در نتیجه غیرممکن است که شخصیت تاریخی عیسی را از تصویر «مسیح» که الهیات اولیه مسیحی بدان نیاز داشت، جدا کنیم. اندکی پس از مرگ عیسی، تغییرات قابل توجهی در موعظه پیروان او به وجود آمد. در این دوره، همانطور که مشخص است، آموزه مسیحی در نوشته های پولس طرسوسی شکل گرفت. پولس که قبلاً با نام شائول شناخته می شد، شاگرد خاخام بزرگ عصر تلمودی - گملیل - بود و کار خود را با مخالفت فعال با مسیحیان اولیه آغاز کرد. یک حادثه دراماتیک که در راه دمشق برای او اتفاق افتاد باعث شد پولس به مسیحیت بگرود و او بعداً به یکی از برجسته ترین رهبران آن تبدیل شد. اگرچه او نتوانست عیسی را ببیند، اما ادعا کرد که در روح با او صحبت کرده است. تحت رهبری پولس، بسیاری از اصول مشخصه آموزه مسیحی برای اولین بار اعلام شد، که اکثراً از آن زمان تاکنون تغییری نکرده اند. تعالیم او در رسائل که قسمت دوم عهد جدید را تشکیل می دهند، بیان شده است.

ازجمله اصول اساسی مکتب پولس عبارتند از :

1- عیسی ، مسیحی بود که توسط انبیای کتاب مقدس پیشگویی شده و عبرانیان منتظرش بودند. او همچنین پسر خداست و مانند هر پسری در ذات خود با پدرش یکی است.

2- انسان شرور و گناهکار است. همه بشریت به خاطر گناه آدم لعنت شده اند. تورات قادر به نجات انسان نیست، زیرا رعایت و اجرا ی خیلی از احکام آن بسیار دشوار است . تنها چیزی که می تواند آخرین نفرین جهنم را از یک شخص دفع کند، ایمان به مسیح است.

3- عبرانیان در ابتدا قوم برگزیده خدا بودند، اما به دلیل امتناع از پذیرش پسر او، عیسی، طرد شدند. نام اسرائیل، قوم برگزیده خدا، دیگر متعلق به عبرانیان نیست، بلکه متعلق به کسانی است که عیسی را به عنوان مسیح پذیرفته اند. خداوند عشق خود را فقط به آنها نثار می کند. دیگران محکوم به عذاب جهنم هستند.

4- اکنون پس از آمدن مسیح تنها یک قانون وجود دارد و آن قانون، محبت است. ما باید از الگوی قربانی مسیح پیروی کنیم و صبورانه به رحمت متقابل خداوند امیدوار باشیم.

کافی است فقط این نکات را در عقیده مسیحی بررسی کنیم تا بفهمیم چرا تعالیم مسیحی برای یک عبرانی قابل قبول نیست. بیایید آنها را به ترتیب از دیدگاه یهودیت تحلیل کنیم :

1- عیسی نمی توانست مسیح باشد. پیامبران پیش بینی می کردند که با ظهور مسیح، عصر محبت و صلح جهانی فرا خواهد رسید که - به طور قطع می توان گفت - ما نمی توانیم دوران خود را با آن برابر بدانیم. علاوه بر این، هر گونه ادعا در مورد مسیح به عنوان "پسر خدا" کاملا غیر قابل قبول است. در هیچ جایی پیامبران نگفته اند که او چیزی بیش از یک معلم و رهبر مذهبی برجسته خواهد بود.

2- اگرچه تورات واقعا از گناه آدم صحبت می کند، اما می آموزد به انسان امکان داده شده تا از آن بالاتر رود. ممکن است انسان توانایی خودسازی مستقل را نداشته باشد، اما دقیقاً به همین دلیل است که خداوند تورات را به ما داده است. بیهوده است که فکر کنیم خدا شاید توراتی را ارائه داده که پیروی از آن غیرممکن یا بسیار دشوار است. در هیچ جای دین کلیمی پذیرفته نشده است که تنها با ایمان می توان از لعنت نجات یافت. هر ایمان واقعی به خدا، باید انسان را به انجام احکام او نیز هدایت کند.

3- غیرقابل تصور است که خدا یک موقعی قوم عبرانی را رد کند. در بسیاری از جاهای کتاب مقدس با وضوح کامل بیان می شود که عهد او با عبرانیان تا ابد پایدار خواهد بود.

4- در کتاب مقدس بارها تکرار می شود که تورات برای ابد داده شده است. بنابراین نمی توان ادعا کرد که قانون یا عهد جدیدی جایگزین آن شده است. محبت به تنهایی کافی نیست، زیرا باید بدانیم چگونه آن را بیان کنیم و برای این کار به راهنمایی تورات نیاز داریم. محبت تنها یکی از دستورات تورات است و عمل صالح، روش ضروری ابراز آن است.

چرا ما به این ایده‌ها وفادار هستیم ، نه به آن‌هایی که توسط پولس تدوین شده و توسط مسیحیت پذیرفته شده اند ؟

قبل از هر چیز، ما هیچ مدرکی نداریم که عیسی واقعاً همان مسیحی بود که اسرائیل انتظار آمدنش را داشت. وعده مسیحایی شامل علائمی مانند صلح و اتحاد کامل بین انسانها، عشق و حقیقت، دانش همه جانبه و خوشبختی باثبات، همچنین نابودی هرگونه شر، بت پرستی، دروغ و نفرت بود. هیچ یک از این پیش بینی ها توسط مسیحیت محقق نشده است. پاسخ مسیحیت به این اعتراض‌ها عبارت است از این ادعای بی‌دلیل که در واقع همه چیز با آمدن عیسی تغییر کرده است. اگر تغییرات دیده نمی شوند، تنها به این دلیل است که انسان شرور است و به پذیرش واقعی عیسی و پیامش نرسیده است. برای همین مسیح باید برگردد تا پیروزی خود را تکمیل کند. عبرانیان از پذیرش این ادعا که پیشگویی های اصلی در مورد آمدن مسیح فقط در "آمدن ثانوی" تحقق می یابند، به عنوان توجیهی برای دیدگاه مسیحی، خودداری می کنند. آنها معتقدند که مسیح "در اولین تلاش" ماموریت خود را به پایان خواهد رساند. به همین دلیل است که عبرانیان معتقدند آمدن مسیح هنوز در پیش است.

اما در میان مسائل حیاتی که اختلاف بر سر آنها جریان دارد، موضوع دیگری وجود دارد که اهمیت آن از اهمیت مساله هویت مسیح و اصالت او جدی تر است. مسیحیت تعلیم می دهد که عیسی، خدا در قالب انسان بود. دین کلیمی چنین ادعایی را تصوری کاملاً نادرست در مورد خدا می داند. این ادعا فوق العاده خداوند را تحقیر می کند، زیرا در این ادعا که او می تواند شکل انسانی به خود بگیرد، هم یگانگی او و هم ذات الهی او تحقیر می شود.

ما نه تنها در مسائل اعتقادی با مسیحیت موافق نیستیم، بلکه در مورد چگونگی رفتار انسان نیز موافق نیستیم. مسیحیت تمایل دارد این واقعیت را انکار کند که اعمال انسان در نهایت بسیار سودمند است. تنها چیزی که می تواند انسان را نجات دهد نا امیدی شدید به دلیل گناهکار دانستن خود و وابستگی کامل او به خدا است. از سوی دیگر، یک عبرانی به توانایی انسان در تقرب به خدا با اطاعت از او و عمل به احکام او معتقد است. بنابراین، مسیحیت مبتنی بر یک تصور از انسان است، در حالی که یهودیت مبتنی بر تصوری دقیقاً عکس آن است. یهودیت از این ایده سرچشمه می گیرد که انسان «به صورت و شبیه خدا» آفریده شده است. بنابراین او برای کشف مبدا الهی، چه در خود و چه در دیگران، نیازی ندارد که راه دوری برود. برای همیشه به انسان این امکان داده شده که با اطاعت از دستورات خداوند، بعد الهی را در خود بیدار کند. عبرانی از این امکان بهره می گیرد.

از سوی دیگر، مسیحیت از این پیش فرض اساسی ناشی می شود که انسان شرور و گناهکار است. انسان رها شده به حال خود، به هرحال لعنت شده است. او بنا بر ذات خود درگیر شر است و بنابراین باید برای نجات کاری انجام دهد. اولین سوالی که یک مسیحی می پرسد این است: "برای نجات خودت چه کردی؟" برای یک عبرانی، چنین سؤالی تقریباً بی معنی است. این اصلاً طرز تفکر عبرانی نیست. عبرانی می پرسد: "چگونه می توانم خدا را عبادت کنم؟ چگونه می توانم احکام او را نگه دارم؟" تمرکز یهودیت بر اطاعت از احکام تورات است. با نگاه کردن به انسان، ما عظمت او را درک می کنیم، زیرا او می تواند دستورات را اطاعت کند و اراده خدا را انجام دهد.

مسیحیت ادعا می کند که انسان آنقدر فاسد است که عبادت واقعی خدا برای او غیرقابل دسترس است. تورات از قدرت انسان خارج است. تنها کاری که برای او باقی می ماند ایمان آوردن به مسیح و انتظار نجات است. عبرانی به این ادعا پاسخ می‌دهد که همین واقعیت که خداوند خود دستورات را به ما داده و امر کرده که از آنها اطاعت کنیم، حاکی از این است که عبادت واقعی خدا و اجرای اراده ی او برای ما ممکن است. غیرممکن است تصور کنیم که خدا تورات را به قومش بدهد، در حالی که تورات قابل اجرا نباشد.

اگرچه همه شاگردان عیسی عبرانی بودند، اما نتوانستند قوم خود را در مورد حقانیت موعظه او متقاعد کنند. اصول مسیحیت اولیه بیشتر به عقاید بت پرستی نزدیک بود تا به ایمان عبرانیان. عبرانیان بیشتر و بیشتر مسیحیت را رد می کردند و بت پرستان بیشتر و بیشتر آن را می پذیرفتند. به این ترتیب، به تدریج تبدیل به یک کلیسای بت پرست شد، که موضع آن نسبت به عبرانیان دایما خصمانه تر می شد. همیشه عبرانیان را به تغییر مذهب دعوت می کرد، حتی گاهی اوقات به بیرحمی و خشونت متوسل می شد، اما صلابت عبرانیان قاطعانه بود. ممکن است که مسیحیت تاریخ بشریت را تغییر داده باشد، اما هرگز موفق به شکست دادن عبرانیان نشد. آنها به برکت تورات استقامت کردند و راه خود را رفتند.

در اصل، دو ادعای مسیحی وجود داشت که عبرانیان هرگز نمی توانستند آنها را بپذیرند. مسیحیت تعلیم می داد که خدا درعیسی شکل انسانی به خود گرفت و اینکه تورات از این پس بی معنی است. عبرانیان هر دوی این اصول را رد می کردند، حتی با وجود خطر مرگ.

بنابراین یهودیت با رد کردن مسیحیت، هیچ چیزی را که از نظر روحی به آن نیاز داشت رها نکرد. در کل تعلیمات عیسی، هیچ چیزی که بتواند حتی یک ذره اعتبار تورات را تقویت کند، وجود نداشت. اگر مسیحیت دستاوردی هم دارد، این دستاورد مربوط به تاریخ جهان غیرعبرانی است. عبرانی هرگز فراموش نکرد که توراتش او را در یک رابطه خاص با خدا قرار می دهد. هر چه او در مسیحیت یافت، با این رابطه در تضاد بود. به همین دلیل است که طی قرن ها، او پذیرش تعلیمات مسیحی را برای خود غیرممکن می دانست. ایمانش به اینکه خدا راه را به او نشان داده، کامل بود و او قصد انحراف از این راه را نداشت.

http://istok.ru/library/jewish-education/jews/kaplan-not-christians/