بحث با برادران سنی - 2
سلام برادر اسلام
از آنجایی که من خیلی نسبت به شما احساس دوستی می کنم و می بینم بخاطر یکسری دلایل ضعیف ، دیگران را گمراه می دانید، تصمیم دارم برای این مطلب شما جواب بنویسم تا شاید بخود بیائید. کاری که اهل سنت برای من نکردند، چون من از 40-50 وبلاگنویس سنی خواهش کردم به مطلب وبلاگم "رسالت ائمه (ع)" جواب دهند ولی جوابی نرسید.
شما اینجا چند سوال برای ما مطرح کرده اید :
1- آیا نعوذ بالله پیامبر قصد چیستان بافی داشتند؟
شما خیلی راحت از کنار مساله ی اصلی گذشتید. برخلاف تصور شما، علامه امینی معنای مورد نظر خود را پیدا کرد. مگر اولی بالمومنین من انفسهم، بعد از وفات پیامبر جانشین وی نمی شود ؟ هیچکس ادعا نکرده بود که مولی یعنی جانشین. مولی رئیس است و پس از پیامبر جانشین او می شود. قرائن متعددی در حدیث غدیر نشان می دهند که مولی باید به معنی اولی باشد :
اشاره پیامبر به وفات خود (لزوم تعیین جانشین)
اشاره به ثقلین (لزوم پیروی از اهل بیت)
سوال آیا من اولی بالمومنین نیستم ؟
بکار بردن کلمه مولی در مورد خدا، خود پیامبر و علی.
دعاهای پیامبر در مورد علی و تبریک مردم به او.
آیات نازل شده در مورد غدیر (بنا بربعضی روایات).
عبارت "اولی بالمومنین من انفسهم" باید شرح کلمه ی مولی باشد. لازم نبود که پیامبر دوباره کلمه ی اولی را بکار ببرد. او اول مفهوم مورد نظر را توضیح داده، سپس عنوانش را در یک کلمه به خودش و علی نسبت داده. خیلی قشنگ و منطقی و روشن است. حالا شما لطف کنید و بگویید چه نکاتی در حدیث غدیر وجود دارد که ثابت می کنند مولی باید به معنی دوست باشد.
2- می پرسید چرا بقیه ی مردم گمراه شدند ؟ البته جواب دقیق دادن به این سوال مشکل است، ولی با توجه به تجربیات سیاسی و تاریخی، نباید خیلی تعجب کرد. مردم آن زمان اکثرا کم سواد و نسبت به مسائل سیاسی ناآگاه بوده اند. اکثرا تحت تاثیر روابط قبیله ای و پیرو ریش سفیدان بوده اند. بعلاوه شاید خسته از مبارزه بودند و نمی خواستند خلاف جریان شنا کنند. اتحاد و حزب سیاسی نداشتند. شاید از گروه های فشار و خودسر که روایات به آنها اشاره کرده، می ترسیدند. مسلم است که علی مثل پیامبر در بین مردم نفوذ نداشته. احتمالا کسانی که در سقیفه جمع شدند، اکثرا افراد جاه طلب بوده اند. آنها رقیب علی بودند و طبیعی است که به فکر دفاع از حق علی نبودند. مسلمانان شهرهای دیگر هم که اصلا نقشی در انتخاب خلیفه نداشتند و صرفا پیروی می کردند.
3- در مورد گرمای هوا شاید حق با شما باشد، ولی حتی در هوای خوب هم جمع کردن انبوه مردم در یک جا باید عذر موجهی داشته باشد. فکر نمی کنم حل اختلاف جیش یمن یا حتی خواندن نماز جماعت دلیل خوبی برای جمع کردن کاروان ها در غدیر باشد.
4- گفته اید از دعای پیغمبر (دوستدار علی را دوست بدار) فهمیده می شود منظور از مولا دوست است.
فکر نمی کنم این دلیل برای اثبات نظر شما کافی باشد. بلافاصله پس از این جمله پیامبر می گوید : یاری کن هر کس او را یاری کند (و انصر من نصره و اخذل من خذله). این جمله دلالت دارد به اینکه پیامبر می خواهد ما مطیع و حامی عملی علی باشیم یعنی ریاستش را بپذیریم. البته ریاست انبیا و ائمه معصوم بر مومنین با محبت دو طرفه همراه است، پس دعای اول این ریاست را نفی نمی کند.
5- بخاطر یک ترجمه ی ضعیف شیعه ، شما ادعا می کنید که شیعیان قرآن را بد ترجمه و تفسیر کرده اند تا نظر خود را توجیه کنند. آیا شما منکر این هستید که خدا سرپرست مومنین است ؟! قرآن گفته : خدا ولی (سرپرست) مومنین است که آنها را از ظلمت به نور می برد و ولی کفار طاغوت است (سرپرست یا دوست ؟؟) که آنها را از نور به ظلمت می برد. خدا سرپرست است همانطور که طاغوت سرپرست کفار است نه دوست آنها. البته مفهوم سرپرست و یاور به هم نزدیک است. سرپرست در خطرات و مشکلات بداد ما می رسد و نقش یاور را دارد، برای همین در بعضی آیات شک می کنیم کدام ترجمه مناسب تر است. اگر در یک آیه ما ولی را به سرپرست ترجمه کردیم، این دلیل نمی شود که در سایر آیات هم الزاما سرپرست ترجمه کنیم. یک کلمه می تواند در متن های مختلف ترجمه های مختلف داشته باشد.
در مورد رابطه ی علی و معاویه نیازی نمی بینم توضیح دهم. به نظرم شما خیلی خوش خیال هستید. امیدوارم زحمت بکشید و برایم جواب دقیقی بنویسید. متشکرم و التماس دعا.
31.2.93
سلام به آقا اسلام
اولا در مورد جواب شما به پست "رسالت ائمه (ع)" عرض می کنم :
مشک آن است که ببوید، نه آن که عطار بگوید.
چه اشکالی دارد که در قرآن رسول در مورد افراد مختلف بکار رفته باشد ؟ شما یک وقت می گویید پیامبر و منظورتان حضرت محمد است، یکبار دیگر می گویید و منظورتان حضرت موسی است چون در مورد خروج اسرائیل از مصر حرف می زنید و یک بار دیگر می گویید پیامبر و منظورتان یک پیامبر نوعی است. اشکالی پیش نمی آید.
آقا مهدی زمانی حق دارد رشاد را رسول خدا حساب کند که دلایل قانع کننده ای داشته باشد. صرف ادعا کافی نیست.
پرسیده اید چه ربطی به سخن پیامبر داشت ؟ وقتی پیامبر کسی را به عنوان اولی بالمومنین من انفسهم به مردم معرفی کرد، غیرمستقیم تکلیف خلافت را هم روشن کرده. چون کسی غیر از این شخص (اولی بالمومنین) نمی تواند خلیفه شود. پس می بینید که علامه امینی معنای مورد نظرش را اثبات کرده، شما نگرفتید.
نوشته اید : بدون شک به معنای "یاور و دوست" که گاهی اوقات با وجود قراین معنایش عوض میشود . موافقم، ولی بحث سر همان قرائن است. من سعی کردم به شما نشان دهم که قرائن در حدیث غدیر دلالت می کند بر اینکه منظور پیامبر تعیین جانشین بوده و باید کلمه مولی به معنی اولی باشد. مجددا خواهش می کنم : حالا شما لطف کنید و بگویید چه نکاتی در حدیث غدیر وجود دارد که ثابت می کنند مولی باید به معنی دوست باشد.
در مورد سوال شما : چرا پیامبر تغییر کلمه دادند، من پاسخ داده ام ولی متوجه نشدید. پیامبر تغییر کلمه ندادند، برعکس کلمه ی مولی را هم برای خدا، هم برای خودش و هم برای علی بکار بردند. یعنی هر چه که برای من تایید کردید، از این به بعد برای علی هم باید تایید کنید (یعنی همان اولی بالمومنین). در اصل خدا اولی بالمومنین است، پیامبر به عنوان نایب خدا و علی هم به عنوان نایب پیامبر اولی بالمومنین است. ولی اگر مولی را به معنی دوست بگیریم، رابطه ی خاصی بین این 3 نفر وجود ندارد، هر مسلمانی باید همه ی مسلمین را دوست داشته باشد.
پیامبر در جمله ی اول (آیا اولی نیستم) یک مفهوم را بطور مفصل بیان کرده و در جمله ی دوم "عنوان آن مفهوم" را بکار برده (مولی). به این تغییر کلمه نباید گفت، این تعریف کلمه است. مولی معادل مفهومی است که در جمله قبلی طرح شده. امیدوارم متوجه اشتباه خود شده باشید.
در مورد استدلال آقای کسروی ، من نکاتی که به نظرم رسید گفتم و خیلی اصرار روی آنها ندارم. منظور من این بود که عملکرد یک قوم می تواند تحت تاثیر خیلی عوامل باشد. شما قبول ندارید که با گذشت زمان مردم آگاه تر می شوند ؟ ما در مورد مردم 1400 سال پیش صحبت می کنیم. بعنوان مثال گوساله پرستی قوم اسرائیل هم خیلی عجیب است. ما می گوییم بعد از دیدن آنهمه معجزه چطور آدم می تواند بت پرست شود؟ ولی آنها گوساله پرست شدند با وجود اینکه غیرمنطقی است. با منطق آقای کسروی ما باید گوساله پرستی اسرائیل را هم انکار کنیم.
در مورد دعاهای پیامبر در غدیر توضیح کافی داده ام.
آن کسی که کفار را از نور به ظلمت می برد دوست و یاور آنها نمی تواند باشد، سرپرست آنهاست. شیطان یا طاغوت دشمن انسان است نه دوست او. البته پذیرش سرپرستی طاغوت شرک است، ولی این شرک بنده نیست شرک همان کفار است که سرپرستی طاغوت را قبول کرده اند. خدا هم سرپرست مومنین است و امیدوارم من و شما را هم به نور برساند.
خدا رب جهانیان است، ولی عملا همه ی مردم سرپرستی او را قبول نکرده اند و برای خود سرپرست های شیطانی دارند.
اینکه اولی معرفی کردن پیامبر یکجور تاکید است قابل قبول است، اما برای اینکه کلمه ی مولی را به معنی دوست حساب کنید باید یک سری قرائن نشان دهید. بدون دلیل نمی شود ادعا کنید مولی یعنی دوست. قرائن مورد نظرتان را ارائه کنید همانطور که من برای شما قرائن را نوشتم. شما وقتی جواب ندارید، سکوت می کنید. این خیلی مودبانه نیست. اگر مخالفید، دلایل خود را بگویید و اگر دلیلی ندارید تایید کنید. چرا خودتان را به نشنیدن می زنید ؟ من دیدم که آقای الیاس زند برای شما چند مورد از نظرات علما و شاعران سنی در مورد امامت علی را نوشتند و تا جایی که من دیدم شما فقط آخرین مورد را انکار کردید. در مورد بقیه سکوت کردید. خانمی برای شما روایت از پیامبر آورد که کلمه مولی را به معنی اولی به تصرف بکار برده بود. شما باز سکوت کردید و بعضا می گویید اولی بالشی دورترین معنی مولی است !!
هدف از تمام این بحث ها این بود که شما متوجه ضعف استدلال هایتان بشوید. اگر نخواهید قبول کنید، کاری از دست بنده بر نمی آید. موفق باشید.
http://islam-ma1.blogfa.com/post/16
سلام به دوستان عزیز
از همه ی کسانی که اینجا نظر داده اند تشکر می کنم. از بحث های شما استفاده کردم و با اجازه میل دارم نظر خودم را بنویسم و منتظر جواب دوستان هم هستم. این بحث ها اگر منتهی به عصبانیت و کینه نشود، خیلی مفید است.
اولین نکته ای که به نظرم رسید این بود که شما روایات مربوط به غدیر را ساختگی نامیدید و همه را یکجا رد کردید. البته بنده در این زمینه کارشناس نیستم و نمی توانم جواب قاطعی بدهم ولی فکر می کنم همانطور که بعضی احادیث خلاف مدعای شیعه است، بعضی احادیث هم در کتب معتبر اهل سنت هست که حرف شیعه را تصدیق می کند. اگر خودتان کارشناس نیستید، خیلی روی ساختگی بودن احادیث پافشاری نکنید.
شما نوشته اید : پيامبر که علي را بر حق ميديد خواست که قضيه را براي مردم روشن کند و به آنها بفهماند که حق با علي است و در غدير به آن مردم که شکايت برده بودند گفت که من كنت مولاه فهذا علي مولاه.
سوالی که پیش می آید اینست که پس چرا در سخنان پیامبر در غدیر هیچ اشاره ای به ماجرای یمن یا افراد شاکی نشده ؟!
اگر در روایتی پیامبر در غدیر خم به شکایت از علی اشاره می کرد و سپس می گفت علی مولی است، حدس شما تقویت می شد و من و امثال من دچار شک می شدیم. ولی وقتی هیچ حرفی از شکایت نیست، قبول کنید که احتمال مورد نظر شما چندان قوی نیست.
از طرف دیگر ما روایت بریده را هم داریم. پیامبر گفت :
" يا بريدة ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ؟ قلت: بلى يا رسول الله. قال: " من كنت مولاه فعلى مولاه ".
ظاهرا پیامبر این جمله را در موقعیت های مختلف می گفته. اگر ما در حدیث غدیر شک داشتیم که منظور از مولی، اولی بالمومنین است، با شنیدن این حدیث دیگر شک برطرف می شود که پیامبر عمدا سوال کرده آیا من اولی نیستم و منظورش این بوده که کلمه ی مولی را تعریف کند.
من خیلی عربی بلد نیستم، ولی تاجایی که می دانم اهل سنت هم تایید می کنند که یکی از معانی مولی "اولی بالشی" است. حتی روایتی وجود دارد که پیامبر کلمه ی مولی را در معنی اولی به تصرف بکار برده.
عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلی الله علیه وسلم قال وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بيده إن على الأرض من مُؤْمِنٍ إلا أنا أَوْلَى الناس بِهِ فَأَيُّكُمْ ما تَرَكَ دَيْنًا أو ضَيَاعًا فَأَنَا مَوْلَاهُ وَأَيُّكُمْ تَرَكَ مَالًا فَإِلَى الْعَصَبَةِ من كان
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که ایشان فرمودند : قسم به خدایی که جان محمد در قبضه اوست نيست بر روى زمين هيچ مؤمنى مگر اینکه من اولى و سزاوارترين مردم به او هستم. پس هر كدام از شما دَين يا ضيعهاى باقى بگذارد، من اولى و صاحب آنم و هر کس از شما مالی را به ارث بگذارد، عصبه و کسان هم وارث اند هر کس که باشند.
صحیح مسلم - کتاب الفرائض - باب من ترک مالا فلورثته - ح 3049
بعضی از معانی که خودتان ذکر کرده اید مثل سید، آقا، ارباب، ولی نعمت هم نزدیک به همین معنی هستند.
البته آیه و حدیث صریح در مورد امامت وجود دارد ولی اهل سنت زیر بار نمی روند.
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ ...
اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.
آیات دیگری هم در مورد اهل بیت نازل شده که حتما می دانید. بنده معتقدم که در سوره آل عمران، آيه 179 هم مربوط به ائمه است. در این مورد با اهل سنت بحثی داشتم که می توانید در وبلاگم تحت عنوان رسالت ائمه (ع) مطالعه بفرمایید. خوشحال می شوم نظر شمارا بخوانم. دنباله ی بحثم با اهل سنت را هم در اینجا بخوانید :
http://islam-ma1.blogfa.com/post/3
http://islam-ma1.blogfa.com/post/16
فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت میگوید:
ان الله تعالى أمر بطاعة أولی الأمر على سبیل الجزم فی هذه الآیة ، ومن أمر الله بطاعته على سبیل الجزم والقطع لا بد وأن یکون معصوما عن الخطأ
خداوند، قاطعانه أمر کرده است به اطاعت از أولی الأمر و ثابت است هر کسی که خداوند أمر کرده است به اطاعت قاطعانه از او، واجب است معصوم از خطا باشد!
تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۴۴
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=132&ID=543&idfrom=1788&idto=1800&bookid=132&startno=2
اینکه در سقیفه کسی از حق علی دفاع نکرده عجیب نیست. آنها اکثرا رقبای علی بودند. کسانی که بعدها تبدیل به سرمایه داران بزرگ شدند چرا به فکر حق علی باشند ؟ عملکرد مردم در مورد علی عجیب هست، ولی مشابه آن را در گوساله پرستی بنی اسرائیل هم می بینیم.
کلمه ی مولی (و بطور کلی هر کلمه ای) ممکن است در متن های مختلف معانی مختلف داشته باشد. در آیه ای به معنی دوست و در آیه ی دیگری به معنی سرپرست باشد. لزومی ندارد همه جا یکجور ترجمه شود. البته هیچکس ادعا نکرده که مولی به معنی خلیفه است.
در مورد علت پیشنمازی ابوبکر بنده اطلاعی ندارم ، ولی شاید علتش مشغول بودن علی به کارهای واجب تر بوده.
برخلاف تصور شما، حضرت علی بارها در مورد حق غصب شده اش صحبت کرده. در نهج البلاغه هم روایاتی در این مورد هست : ما درخت نبوت و محل فرود رسالت و آمد و شد ملائكهايم. (خطبه 109 صبحى ـ 108 فيض)
الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ .
نهج البلاغة عبده ، ج 1 ، ص 30 و نهج البلاغة ( صبحي الصالح ) ، الخطبة 2 ص 47 ، شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد ، ج 1 ، ص 139 و ينابيع المودة ، قندوزي حنفي ، ج 3 ، ص 449 .
و هم اكنون با قبول ولايت من ، حق به حقدار رسيد ، و حقيقت بجايگاه اصلي خود منتقل گشت . يعني تا به حال ، حق مرا غصب كرده بوديد و به كساني داده بوديد كه حقشان نبود و لياقت اين مقام را نداشتند .
اللهم أخز قريشا فإنّها منعتني حقى ، وغصبتني أمرى .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص306 .
خداوندا ! قريش را ذليل و خوار فرما ؛ چون آنان حقم را گرفتند و حقم را غصب كردند .
ایشان در موارد مختلف مثل شورای 6 نفره به حدیث غدیر استناد کرد ( آيا در ميان شما کسي غيراز من وجود دارد که رسول خدا درباره او فرموده باشد: هر که من مولاي او هستم، او مولايش است ؟). اما اینکه چرا قیام نکرد، این سوال خوبی است. آخوندها معمولا می گویند علی را نشناختند. دوست عزیزی می گفت که خود آخوندها هم علی را نشناخته اند. جوابی که اجمالا می شود به سوال فوق داد این است که او بخاطر مصلحت اسلام نوپا ترجیح داد با خلفا همکاری و ایشان را نصیحت کند. این هم یکجور شجاعت و ایثار است و با منش پهلوانی تضادی ندارد. مسائلی مثل اسم پسران علی یا ازدواج دخترش اگر صحت داشته باشد، به همین صورت توجیه می شود. نکته ی دیگری که لازم است یادآور شوم این است که در نهج البلاغه تمام روایات علی جمع آوری نشده، بلکه بر اساس زیبایی و فصاحت، بعضی روایات گلچین شده اند که از نام کتاب هم مشخص است. نوشته اید : حضرت محمد خود را هرگز حاكم و دستور دهنده نخواند. ادعای عجیبی است. این همه آیاتی که بما دستور می دهند از پیامبر اطاعت کنیم، آیا پیامبر راحاکم معرفی نکرده اند ؟ پیامبر فقط نامه رسان بود ؟! قطعا پیامبر در غدیر از واژه های روشن استفاده کرده و مردم منظورش را بخوبی فهمیده اند.
اما در مورد آیه انما ولیکم ...
کلمه ی جمع الذین بخاطر اشاره به تمام ائمه است، نه فقط علی. کاری که علی کرده به تمام گروه ائمه نسبت می دهد. اینکه آیا نماز علی باطل شده، خودش بهتر از من و شما می داند. منظور از زکات هرگونه صدقه ای است. سائل از اشاره ی علی متوجه منظورش شده. کار علی هم حتما کار مستحبی بوده. همانطور که عرض شد استفاده از فعل مضارع جمع برای اشاره به تمام ائمه است. این داستان توهین به علی نیست و با سایر روایات فضائل علی تضادی ندارد، چون انسان در حال نماز همیشه یک وضع و حال ندارد. یک بار با آرامش و سر فرصت نماز می خواند و یکبار با عجله و مختصر. مسلما احساس او در این موارد متفاوت است. در بعضی نماز ها علی از اطراف خود غافل می شد ، ولی لزومی ندارد که در همه ی نمازها اینطور باشد. حصر در انما نه تنها نظر ما را رد نمی کند، بلکه برعکس، دقیقا ثابت می کند که در این آیه ولی به معنی دوست نیست، اگرچه در آیه ی بعدی می تواند باشد. این خیلی سختگیرانه و غیرمنطقی است که ما ولی را به معنی دوست تصور کنیم. معنیش این می شود که دوست شما فقط خدا، رسولش و مومنانی هستند که شرایط مذکور را دارند و سایر مردم اعم از مسلمان و کافر دوست نیستند. در حالی که خود قرآن در سوره ی ممتحنه آیه 8 گفته که خدا ما را ازدوستی کفاری که با اسلام نمی جنگند نهی نمی کند. ما اجازه داریم با کافر هم دوست باشیم. خدا فقط از دوستی کسانی نهی می کند که با مسلمین جنگیدند. پس آیه مورد نظر مربوط به دوستی نیست ، بلکه سرپرستی است تا تضادی با ممتحنه 8 نداشته باشد. سرپرست شما تنها خدا، رسول و ائمه هستند، چون سرپرستی افراد غیر معصوم بطور مطلق، موجب گمراهی می شود و مسلمان نباید این سرپرستی را قبول کند.
پسرعمو و داماد بودن به نظر بنده دلایل مهمی نیستند. در مورد آیه جاهدالکفار والمنافقین پرسیده بودید. من نفهمیدم ، آیا شما می خواهید وجود منافقین را انکار کنید ؟! پس چرا اصلا این آیه نازل شد ؟! منافقین در بین اصحاب بوده اند و خدا در آیه 179 آل عمران هم گفته که شما صحابه از طیب و خبیث تشکیل شده اید. حالا چرا پیامبر با آنها نجنگید، حتما لازم نشده. در عوض به شکل های دیگر مثل خراب کردن مسجد ضرار با منافقین مبارزه کرد. بقیه ی مبارزه هم به دوران علی موکول شد. بهرحال شما اهل سنت هم مثل ما باید به این سوال جواب دهید که چرا پیامبر با منافقین نجنگید. این موضوع اختصاص به شیعه ندارد.
3.3.93
سلام دوست عزیز
بنده آیاتی که به نظرم صراحتا مربوط به امامت است نوشتم.
در مورد جنگ با منافقین، یکی از برادران سنی سوال کرده بود. من در این مورد اطلاعی ندارم و نمی دانم منظور شما کدام جنگ است.
شما در جواب من گفته اید : قرآن ما را از پیروی حدیث نهی فرموده. ممکن است لطفا در این مورد توضیح دهید. متشکرم.
با عرض سلام
ممکن است من بعدها بحثی که با شما داشتم را در وبلاگم بگذارم. اگر راضی نیستید بفرمایید تا آدرس وبلاگ شما را ننویسم.
http://zollall.blogfa.com/post/218
مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّیَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاء فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
چنین نیست که خدا مؤمنان را بر این حالتی که شما دارید رها کند تا اینکه ناپسند را از پسندیده جدا سازد، و چنین نیست که خدا شما را از غیب آگاه کند ولی خدا از رسولانش هر که را بخواهد برمی گزیند، پس به خدا و رسولانش ایمان بیاورید. و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید برای شما اجری بزرگ خواهد بود
همانطور که می دانید، بنده معتقدم که آیه 179 سوره آل عمران مربوط به ائمه (ع) است. رسول اعم از نبی است و شامل امام هم می شود. تمام رسولان به نحوی با وحی و غیب در ارتباط بوده اند، ولی فقط انبیا کتاب آسمانی داشتند.
اگرچه کسی برای من جوابی ننوشت که نظر مرا عوض کند، ولی من خودم براحتی عقیده ای را نمی پذیرم. برای همین هر وقت قرآن می خوانم ، دنبال آیات مربوط به این موضوع هستم. تا بحال تنها آیه ای که مرا به شک انداخته، این آیه بوده :
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ . (حدید-25)
به يقين ما فرستادگان خود را با دلايلى روشن (از منطق و معجزه) فرستاديم و با آنها كتاب (آسمانى) و وسيله سنجش (معانى و شناسايى حق از باطل و وزن اشياء خارجى) فرو فرستاديم تا مردم (در زندگى دنيا) به قسط و عدل برخيزند و آهن را (از مرحله امكان به حيطه وجود) فرو فرستاديم كه در آن نيرويى سخت (در جنگ و دفاع) و منافعى (ديگر) براى مردم است تا خداوند كسانى را كه او و فرستادگانش را در نهان يارى مىدهند بشناسد (علم ازليش بر معلوم متأخر منطبق گردد) كه همانا خدا نيرومند و مقتدر شكست ناپذير است.
متاسفانه اکثر مترجمان، رسل را پیامبران ترجمه می کنند که برای بنده عجیب است. ممکن است برادران اهل سنت به این آیه استناد کنند و بگویند هر رسولی با خود کتاب و میزان آورده، پس باید نبی باشد. یعنی فرقی بین رسول و نبی نیست.
بنده می گویم شاید حق با شما باشد، ولی در عین حال آیه صراحتا چنین چیزی نگفته. آیه نگفته هر رسولی باید یک کتاب با خود بیاورد. به عبارت دیگر، نگفته که تعداد رسل برابر تعداد کتب است. کما اینکه در تفسیر المیزان هم می بینیم که علامه طباطبائی می گوید کتب آسمانی فقط پنج کتاب هستند :
"كتابهاى آسمانى كه معنايش معلوم شد، عبارتند از پنج كتاب 1 - كتاب نـوح، 2 - كـتـاب ابـراهـيـم، 3 - كـتـاب تـورات، 4 - كـتـاب انجيل، 5 - كتاب قرآن."
http://www.aviny.com/quran/almizan/jeld-19/mizan-11.aspx
به این ترتیب نتیجه می گیریم که لازم نیست هر رسولی کتاب جدیدی آورده باشد و نبی باشد. این آیه می گوید که نوع رسول همراه با نوع کتاب آمده اند تا مردم برای قسط قیام کنند. یعنی این دو عامل را برای رسیدن به این هدف بکار انداختیم، ولی الزاما دلالت نمی کند بر اینکه هر رسولی همراه با یک کتاب باشد. دنباله ی آیه هم که می گوید وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ ، منظورش این نیست که همراه هر رسول یک مقدار آهن هم فرستادیم. هر رسولی همراه با بینات برای اثبات رسالتش آمده (أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ)، ولی بعضی از رسل کتاب نداشتند و از کتب رسل دیگر (یعنی انبیا) استفاده می کردند. به این معنی لزومی ندارد که کتاب ها به پنج کتاب محدود باشد. هر نبی با خود کتابی داشته. شاید آیه ی بعدی این تصور را تایید کند :
وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ. شاید این آیه می خواهد بگوید که کتاب و نبوت لازم و ملزوم یکدیگرند، هر نبی کتابی دارد و هر کتاب هم توسط یک نبی آورده شده. ولی رسولانی که نبی نبودند، کتاب نداشتند. به این ترتیب، بنده فکر می کنم که آیه مذکور صراحتا چیزی خلاف نظر من نگفته و با ادعای بنده مغایرتی ندارد.
لازم به ذکر است که آقا اسلام سوال خوبی برایم طرح کرده بود که من جواب محکمی برایش نداشتم. ایشان می گفت اگر رسول عام است و نبی خاص، چرا در آیه حج – 52 (و ما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا ...) اول رسول ذکر شده ؟ قاعدتا موقع نفی، باید اول کلمه ای که خاص است نفی شود و سپس کلمه ای که عام است. شاید این مساله به ویژگی های زبان عربی مربوط باشد که من در موردش صاحب نظر نیستم. بنده فکر می کنم آیه "لاتاخذه سنه ولانوم" هم همینطور است، چون خواب یک نوع شدید و خاصی از چرت است. ظاهرا وقتی که چرت زدن نفی شد، دیگر نیازی به نفی خواب نیست ولی می بینیم که آیه کلمه ی خاص را بعد از کلمه ی عام نفی کرده. بهرحال آیه 52 حج یک استثنا است در مقابل آیات فراوانی که رسول را اعم از نبی نشان می دهند. اگر کسی جواب بهتری برای این سوال پیدا کند، خیلی ممنون می شوم.
10.3.93