لِف نیکلایِویچ تولستوی

(۹ سپتامبر ۱۸۲۸ – ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰)

 فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روس بود. تولستوی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه به‌ شمار می‌آید. رمان های "جنگ و صلح" و "آنّا کارِنینا" اثرتولستوی از بهترین‌های ادبیات داستانی جهان هستند. تولستوی در روسیه هواداران بسیاری دارد و سکه طلای یادبود برای بزرگداشت وی ضرب شده‌ است. تولستوی در زمان زندگی خود در جهان سرشناس ولی ساده زیست بود. نام تولستوی در زبان انگلیسی «لئو تولستوی» نوشته می‌شود. تولستوی، مبارزات سوسیالیست‌ها را در جهت برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، مردود دانسته و به عنوان پرچمدار انسان‌دوستی و مخالف با جنگ و خون‌ریزی شناخته شده‌ است.

تمرکز تلاش های او بر درک شخصیت و تعالیم عیسی مسیح (ع) و انتقال انجیل به معاصرانش بود. همه می دانند که وی در سال 1901 از سوی کلیسای ارتدکس تکفیر شد. همچنین هیچ کس این واقعیت را پنهان نمی کند که جنبش "تولستوییسم" در روسیه، که در زمان حیات وی بوجود آمد و در طول سالهای بی خدایی شوروی تقریبا شکست خورده بود، اکنون در حال احیا است و علمای دین آن را به یکی از اشکال پروتستانتیسم مربوط می کنند. بدین ترتیب آیا می توان تولستوی را یک مسلمان حساب کرد یا خیر؟ انتخاب معنوی نهایی نابغه ی ادبیات روسیه و جهان چه بود؟

او از اسلام چه می دانست؟  او شاید بیش از سایر نویسندگان کلاسیک ادبیات روسیه از تماس و دانش شخصی برخوردار بوده است. هنگامی که او 13 ساله بود، خانواده اش به کازان نقل مکان کردند، جایی که پیش از آن پدربزرگ او فرماندار بود و اتفاقاً هنوز هم قبر وی در آنجا محفوظ است. وی زبان های عربی و ترکی را می آموخت، اگرچه مدت زیادی طول نکشید. در سال 1851 ، برادر بزرگترش نیكولای او را ترغیب كرد كه با هم به قفقاز بروند، جایی كه تقریبا 3 سال تولستوی در یك روستای قزاق زندگی می كرد، به كیزلیار، تفلیس و ولادیكافكاز می رفت و در درگیری های نظامی شركت می كرد (ابتدا داوطلبانه ، سپس به عنوان وظیفه). نه تنها طبیعت باشکوه ، دانش زندگی و آداب و رسوم طرف های درگیر، بلکه شخصیت های شکل گرفته توسط اسلام در داستان "قزاق ها" و سایر داستان ها به عنوان مثال داستان "حاجی مراد" مجسم شده اند. هنگامی که به روسیه بازگشت، در دفتر خاطرات خود نوشت که عاشق این "سرزمین وحشی" شده، که در آن به طرز عجیب و شاعرانه ای دو چیز مخالف - جنگ و آزادی - ترکیب شده اند. وی تا پایان روزهای زندگی، به یاد دوستان قفقازیش بود. در کریمه، او نه تنها قهرمانی و تراژدی جنگ، بلکه آداب و رسوم تاتارهای کریمه ، جمعیت بومی مسلمان منطقه را نیز آموخت. علاوه بر این، برخی از مهمترین ایده هایی که در آن سالها ظاهر شد، امکان می دهد که در این افسر جوان، تولستوی واعظ آینده را تشخیص دهیم : او آرزو داشت که "دین جدیدی بنیان بگذارد" -  آیین پاک و واقعی مسیح. بعدها، وی با مفتی مصرمحمد عبده ، مصلح مشهور اسلام ، مکاتبه کرد، با بسیاری از تاتارها، هم طرفداران اسلام سنتی و هم نواندیشان مکاتبه کرد و شخصاً ارتباط برقرار کرد. همانطور که می دانید، جستجوهای معنوی صادقانه، او را به تفکر دوباره در معنای کلیسا سوق داد. تولستوی در مارس 1909 در روستای "یاسنایا پالیانا" نوشت:  "جهان هر کاری که می خواست انجام داد و به کلیسا آموخت که چطور او می تواند در توضیح معنای زندگی با جهان همگام شود. جهان زندگی خود را که کاملا بر خلاف تعالیم مسیح است، ایجاد کرد و کلیسا استعاره هایی ابداع کرد که طبق آنها به نظر می رسد مردم درحالی که بر خلاف قانون مسیح زندگی می کنند، مطابق با آن زندگی می کنند. و در پایان نتیجه این شد که جهان طوری زندگی می کند که از زندگی بت پرستانه بدتر است، و کلیسا نه تنها این زندگی را توجیه می کند، بلکه ادعا می کند که تعلیمات مسیح همین است." در نتیجه، از قلم او مقالات افشاگرانه ی زیادی درباره کلیسایی که به مسیح خیانت کرده، بیرون آمد (آنها هنوز هم آثارکلاسیک پروتستانتیسم روسیه هستند). به طور طبیعی، این امر "تکفیر" رسمی او را به دنبال داشت که در کلیساهای روسیه اعلام شد. این یک شوک برای کل کشور بود.

اما او روی برداشت جدیدی از اناجیل کار می کرد. کتاب "ایمان من چیست؟" را منتشر کرد، مقالات زیادی درباره ایمان و سبک زندگی آگاهانه نوشت، مکاتبه ی فعال با بسیاری از خداجویان، نه تنها در روسیه، بلکه همچنین در خارج از کشور داشت. او در یکی از نامه های خود نوشت:

Я бы очень рад был, если бы вы были бы одной веры со мной. Вы вникните немножко в мою жизнь. Всякие успехи жизни - богатства, почестей, славы - всего этого у меня нет. Друзья мои, семейные даже, отворачиваются от меня. Одни - либералы и эстеты - считают меня сумасшедшим или слабоумным вроде Гоголя; другие - революционеры и радикалы - считают меня мистиком, болтуном: правительственные люди считают меня зловредным революционером; православные считают меня дьяволом. Признаюсь, что это тяжело мне... И потому, пожалуйста, смотрите на меня, как на доброго магометанина, тогда все будет прекрасно

"من بسیار خوشحال می شدم اگر شما با من هم عقیده بودید. شما کمی در زندگی من تعمق کنید. همه ی موفقیت ها ی زندگی - ثروت ، احترام ، افتخار - همه اینها را من ندارم. دوستانم ، حتی خانواده ، از من دور می شوند. برخی - لیبرال ها و زیباپسندها - مرا مانند گوگول، دیوانه یا ضعیف العقل حساب می کنند. دیگران - انقلابیون و رادیکال ها - مرا عارف و وراج می دانند. حکومتی ها مرا انقلابی شرور می دانند. ارتدکس ها فکر می کنند من شیطان هستم. اعتراف می کنم که این برای من سخت است ... و بنابراین، لطفاً، به من به عنوان یک مسلمان مهربان نگاه کنید. در آن صورت همه چیز خیلی خوب خواهد شد. "

از این سخنان به نظر می رسد، می توان نتیجه گرفت. اما همه چیز به این سادگی نیست.

اولاً ، نویسنده اسلام را به صراحت و روشنی قبول نکرد، رفتار مسلمانان را نداشت. ما نباید فراموش کنیم که همزمان با جستجوی حقیقت در مورد عیسی و خود را به عنوان "یک مسلمان مهربان" معرفی کردن، او به همان اندازه شیفته ی بودا و کنفوسیوس بود. او مکاتبات فشرده ای را با طرفداران سنت های مختلف معنوی انجام داد، به عنوان مثال با ماهاتما گاندی و متن آنها را در لیست توصیه های معروف برای مطالعه ی هر روزه قرار داد. سرانجام، در آخرین روزهای زندگی خود که از خانه خارج شد، ابتدا نزد خواهرماریا، راهبه ی صومعه، سپس نزد بزرگان مسیحی رفت. مورخان ارتدکس بر اساس همین گرایش، همین گفتگوها و همچنین این واقعیت که بدنبال او شخصی برای آشتی با کلیسا فرستاده شد، تلاش می کنند تا نتیجه بگیرند که تولستوی آماده توبه و بازگشت به کلیسا بود.

باید صریح بگوییم: این را فقط خداوند می داند که تولستوی با چه عقیده ای از خط پایان عبور کرد و ما به دنبال پاسخ مشخصی برای این سوال نیستیم. تنها چیزی که با اطمینان می توان گفت این است که او در اسلام چیزهای زیادی را می فهمید و از آنها قدردانی می کرد، مسلمانانی از ملیت های مختلف را می شناخت، با آنها دوست بود و مکاتبه می کرد. او هم تصاویرهنری ارزشمندی از مسلمانان، به ویژه قفقازی ها، و هم افکار عمیق و مهیجی درباره اسلام را برای ما به جا گذاشت.

یک زن روس که با یک مسلمان ازدواج کرده بود، به نام یلنا یفیمُونا وکیلووا، به تولستوی نوشت که پسرانش می خواهند اسلام را بپذیرند و در مورد اینکه چه کار کند، توصیه ای خواست. وی پاسخ داد:

Что касается до самого предпочтения магометанства православию..., я могу только всей душой сочувствовать такому переходу. Как ни странно это сказать, для меня, ставящего выше христианские идеалы и христианское учение в его истинном смысле, для меня не может быть никакого сомнения в том, что магометанство по своим внешним формам стоит несравненно выше церковного православия. Так что, если человеку поставлено только два выбора: держаться церковного православия или магометанства, то для всякого разумного человека не может быть сомнения в выборе и всякий предпочтет магометанство с признанием одного догмата, единого Бога и Его Пророка, вместо того сложного и непонятного в богословии - Троицы, искупления, таинств, святых и их изображений и сложных богослужений... Ясная Поляна, 15 марта 1909

"در مورد ترجیح اسلام بر ارتدکس ....... ، من فقط می توانم با تمام وجود با این انتقال همدلی کنم. هرچقدر که گفتنش عجیب به نظر برسد، برای من ، که آرمان های مسیحی و تعالیم مسیحی در معنای واقعی آن را برتر می دانم، برای من هیچ شکی نیست که اسلام در اشکال بیرونی آن، خیلی بالاتر از کلیسای ارتدکس است. بنابراین، اگر برای شخصی فقط دو گزینه باشد: پایبندی به کلیسای ارتدکس یا اسلام، برای هر شخص منطقی تردیدی در انتخاب وجود نخواهد داشت و با شناخت یک اصل یعنی خدای واحد و پیامبرش، به جای آن الهیات پیچیده و نامفهوم - تثلیث ، کفاره ، مراسم ، مقدسین و تصاویرشان و عبادات پیچیده - همه اسلام را ترجیح می دهند ... یاسنایا پالیانا ، 15 مارس 1909".

انگار دقیقا برای زمان ما نوشته شده است. اینطور نیست؟

http://www.islam.kg/istoriya/islama/356-lev-tolstoy-i-islam

http://www.idmedina.ru/books/history_culture/mavlid/1/levtolstoy.htm